باز باران

ساخت وبلاگ

بازباران

بی ترانه

با غم و درد فراوان

میخورد بر بام خانه

********

من به زیر رعد تنها

ایستاده

در گذگاه

جوی کوچه غرقه در سیل

********

میخورد بر شیشه و در

سیلی محکم ز طوفان

خواهرم از ترس لرزید

یک نماز آیات واجب

********

یادم آرد روز باران

گردش یک روز غمگین

سرد و سنگین

توی قبرستان بی روح

********

کودکی وا داده بودم

من جواتی تک و تنها

لاغر و بس استخوانی

سخت و سنگی

********

اشک های من سرازیر

دونه دونه

روی گونه

زیر لب اینگونه خواندم:

"روز، ای روز دل آزار

داده ات ابر سیاهی

اینچنین رخسار افسون

ورنه بودی نیک و زیبا"

********

کور سوی نور خورشید

از میان ابر پیدا

اندک اندک ابرها گشتند چیره

بسته شد رخساره ی خورشید سوزان

ریخت باران، ریخت باران

********

آه ای باران سنگین

 لعن بر باریدن تو

خاک بیش از پیش سرد است

نازنینم خفته در خاک

اندکی آرام تر شو

یا که خاموشی زبر کن

********

شغله شمع مزار را

دست باران با خودش برد

بادها ،بافوت، خوانا

شمع عمرم را به باد برد

********

"بشنو از من، کودک من

پیش چشم مرد فردا،

زندگانی، عاشقی، مرگ

هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا "

KamranHoomanDear...
ما را در سایت KamranHoomanDear دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : Setareh setareh بازدید : 579 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1391 ساعت: 2:08